تلخ ترین کابوس شب را دیدم تو نبودی من در آن دم
در تنهایی خلوت به فکر فرورفته بودم خیال تلخ نبودنت
مرا اسیر خود کرده بود زندانی که زندان بانش تو بودی
حال چه می دانم .... که تو نبودی و من تنها ترین بودم
تلخ . تلخ
چه رنگی ؟
دیشب که دوباره باز از آن کوچه گذشتم
تو نبودی و من تنها ترین ستاره در آسمون
با خود رازها گفتم
نبودی که ببینی چگونه سوختم و نابود گشتم
خسته تر از کوچه های تنهایی
راه ها بن بست
خیال رفتن هم نیست
هر شب چو در خواب می دیدمت
خوشبخت ترین ها بودم
ولی حالا نیستی
که ببینی من تنها ترینم
ای تک ستاره خیالاتم
ای زیبا روی زندگی
باز هم به ما سر بزن
در جواب سوالی که فر مودید
کابوس یعنی خود من تنها تر از هر کابوس کاش کابوسم
را تنها نمی یافتم کابوس یا زندگی فرقی نمی کند (گودزیلا)
برای همیشه تنها بوده و می ماند گذشته از این حرف ها که
خیال شعر دارد
کابوس در راه بود
من به خیال خود
تنها تر از آنکه مدافعی باشد
به خیال خود
خستگی هایم را کنیری گذاشتم
به جنگ با او رفتم
ولی باز شکستی سهم گین
چون اراده خود را از دست داده بودم
اراده ای فولادی
که در یک ثانیه
نابود شد
**************