این دفعه دیگه کابوس ندیدم کابوس یکی از دوستان
شایدم کسی که میشناسیدش خوب بگذریم
سیاهی همه جا بود
من تنها
در آن خلوت شب
به دنبال چیزی
نمی دانستم خوا یا بیدار
ولی با آن حال ترسناک تر از هر چیز که تابه حال دیده بودم
مه همه جا بود و نبود
انگار جدا از مه بود
صداهایی عجیب
همه جا را پر کرده بود
خسته و تشنه
که کسی گفت
کیستی
من اورا نمی دیدم
گفتم من
.....
تو که هستی
گفت من کابوسم اینجا چه میکنی
گفتم نمیدانم
تو مرا اینجا آورده ای
و خنده ای کرد
دیگر نفهمیدم
از خواب بیدار شدم